به سنگ فرش این کوچه متروک هیچ گذری نیست.
ساعتهاست که شمع امیدم به آخررسیده وغیرازاندوه هیچ
نوری کلبه سیاهم راروشن نمیکند.
خشک وبی تحرک درانتظاراوهمچون گیاه خشکیدهای به
جای مانده است.دلم میخواست کلمهای به لطافت گلبرگ
بهاربرافقهای سپید آرزو مینوشتم.
من غم رادرسکوت،سکوت رادرشب وشب
رادربستروبستررادر اندیشیدن به تو دوست دارم.
من عشق را درامید،امیدرادرتو،تورادردل،دل رابه موقع
تپیدنواشک رادر چشمهای تو دوست دارم.
من فقط تو وخدا وعشقی راکه نسبت به تو آفرید دوست
دارم...
تقدیم به عزیزی که دوستش دارم....
دستان من نمی توانند
نه نمی توانند
هرگز این سیب را
عادلانه قسمت کنند
تو به سهم خود فکر می کنی
من به سهم تو...
نظر یادتون نره
بووووووووووووووس
باااااای